زندگی

وقتی فهمید.....

چقد امید داشت ک من عروسش میشم....

ولی چ امید محال و پوچی.....

بیخیال 

هنوز یک میلیون و سیصد کم دارم.....

و فقط یه هفته وقت واس تموم کردن تموم گندها و گذشته ی تخمیم....

و شروع ی زندگی جدید.....

چیکار کنم خدا؟ 

داری میبری جلو ولی خودتم کمکم کن درستش کنم.....

کاش کسی پیدامیشد کمکم کنه....

چقدر اینده با وجود بعضیا وحشتناک ترسناکه......

میترسم

میترسم از همه چیز......

از همه کس......

از حرفها....

خدایا بسمه

میشه تمومم کنی؟

قبلا ا خیلی برام راحت بود ن گفتن و شکستن دل ادما....

ولی میدونی....

یه ادمایی هستن که دلت نمیاد دلشونو بشکنی....

دلت نمیاد اه بکشن چون میدونی خدا صدای اهشون رو میشنوه( نمیشه قضاوت کرد)

.

.

میترسم....از خیلی چیزا

نمیدونم چی میخواد برام پیش بیاد...

کاش میشد مغز و فکر ادمارو خوند.....

بالاخره یه روزایی هم میاد که خوب باشه

بعد از هرگریه ازسر غم 

بالاخره روزایی میاد که از خوشحالی اشکت دربیاد

روزای بد تموم میشن..........

داره الانمو نابود میکنه

دلم نمیخواد برگردم و عوضش کنم پشیمونم نیستم

فقط حالم بهم میخوره از اونی ک الان تو زندگیمه

که باید همش فیلم بازی کنم

هرروز استرس داشته باشم ک از گذشته ی لجنم خبر دار نشه

خدایا تمومم کن 

پشیمون نیستما چون دوس داشتم

خودم خواستم

ولی اینکه دیگه هی داره تو درست شدنش گره میفته انصاف نیست

کم دارم

یک میلیون و پونصد کم دارم

ازکجا بیارم

خدا 

نمیخوای کمکم کنی؟؟؟

به بزرگیت قسم خسته شدم دیگه

بسمه

دوباره

ولی چرا احساس گناه کردم؟

چرا وقتی داشت لذت میبرد من  حالم داشت از خودم بهم میخورد؟

چرا؟؟؟

مگ من خودم نخواستم؟

خدایا ببخشد

خدایا ارومم کن

دیگ اخرین  بار بود